سخنرانی پروانه معدنچی، زهرا رستگار و فهیمه معاونی در تجمع هواداران مقاومت در حاشیه دادگاه حمید نوری
همزمان با جلسه چهارم دادگاه دژخیم حمید نوری، تعداد دیگری از زندانیان سیاسی سابق رژیم آخوندی و خانواده های قربانیان قتل عام و نسل کشی این رژیم در جمع یاران مقاومت و دادخواهان قتل عام سال ۶۷، به بیان تجربیات خود پرداختند.

پروانه معدنچی
پروانه معدنچی از زندانیان سیاسی سابق در افشاگری خود نسبت به جنایات رژیم در دهه ۶۰گفت: «من از ۲۴ خرداد ۶۰ تا ۲۱ آذر سال ۶۶ در زندانهای اصطبل جهانبانی، قزلحصار، اوین، واحد مسکونی و گوهردشت زندانی بودم.
از همبندیان من، تهمینه ستوده ۱۶ساله بود که و در ۵ مهر ۱۳۶۰ دستگیر و به ۱۵ سال زندان محکوم شد اما در سال ۶۷ سر بدار شد.
تهمینه تنها فرزند دختر خانواده ستوده بود. تمام هست و نیست مادر، این دختر بود.
دیگر همبندان من مثل شکر محمدزاده، مژگان سْربی، مهتاب خلخالی و هزاران نفر دیگه بودند که در اون روزها شاهد شکنجه و آزار آنها بودم.
ما توسط جنبش دادخواهی تا آخرین لحظه، دادخواه خون آن عزیزان خواهیم بود.»

زهره رستگار
زهره رستگار یکی دیگر از زندانیان سیاسی سابق بود که در تجمع روز ۲۸مرداد شهادت داد. وی گفت:برادرم برادرم عباس رستگار از زندانیان سیاسی سابق در زمان شاه بود. او را در دوران خمینی همراه با همسرش مریم زیبار که ۵ماهه باردار بود اعدام کردند. مریم زیبار را همراه با برادرش محمد علی زیبار در یک شب اعدام کردند. این خانواده تنها همین دو فرزند را داشت.
دختر دایی من که فقط ۱۷سال داشت در زندان قوچان اعدام شد و پسر خاله ام جلیل رضایی که ۱۷سال داشت به دست جلادان خمینی اعدام شدند.

فهیمه معاونی خواهر دو شهید
فهیمه معاونی از خانواده شهدای مجاهدی گفت برادرم علیرضا معاونی در سن ۱۸سالگی در تهران در ۱۴شهریور۱۳۶۰ دستگیر شد و به زندان اوین رفت و بعد از ۱۴روز در ۵مهر سال۶۰ بهشهادت رسید. همبندیهاش میگفتند که بسیار مسئولیتپذیر بود و در زندان واقعاً کمک شایانی به همرزمان خود میکرد.
همچنین خواهر شهیدم مجاهد خلق ملیحه معاونی با داشتن ۲فرزند ۴ و ۶ساله در سن ۲۵سالگی در سال۱۳۶۲ در تهران دستگیر شد. او بعد از ۱۴ماه بهشهادت رسید. ۶ماه از دستگیریاش گذشته بود که برای اولین بار به به پدر و مادرم اجازه ملاقات دادند. پدر و مادرم با فرزندان ملیحه به اوین رفتند. فرزند۴ساله نتوانست مادرش را بشناسد و داد زد که این مادر من نیستش. پدرم میگفت، «ملیحه ۳۰سال پیرتر شده بود». مادرم از ملیحه پرسید، »اینجا چی شد؟» ملیحه پاسخ داد: «اگر بچهای بعد از تولد توانست تعریف کند که در شکم مادرش چه اتفاقی افتاده، ما هم از اینجا میتوانیم برای شما تعریف کنیم.»
ملیحه بعد از چندین دور شکنجه شدید در ۲۰آبان ۶۳ بهشهادت رسید.
هیچکدام را نه پیکر پاکشان را به ما دادند و نه دقیقاً میدانیم کجا خاک شده اند.
علاوه بر خواهر و برادرم، ۲ نفر از برادرهای جاری من به نامهای محسن و حسین سید احمدی را نیز اعدام کرند. محسن را سال۵۸ سر میز کتاب دستگیر کردند و بعد از ۹سال در مرداد۶۷ همزمان با برادرش حسین بهشهادت رساندند. پدر محسن میگفت چندین بار بهش گفتیم «آخه چرا تو را آزاد نمیکنند تو که از سال۶۰ نبودی توی تظاهرات نبودی» محسن پاسخ می داد، «از من خواستند که حتماً مصاحبه کنم و من هم امتناع کرده ام.»
فهیمه معاونی در آخر تاکید نمود، ما به این دژخیمان میگوییم که نه کتمان جنایت، نه پنهان کردن مزار شهیدان، نه هویتزدایی از آنها نخواهد توانست جنبش دادخواهی مردم ایران را مخدوش کند.