پاریس، ۳۰ فروردین ۱۴۰۴ – هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران، با برگزاری تظاهراتی در پاریس، یاد قهرمانان جانباخته ۳۰ فروردین سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۴ را گرامی داشتند. این روز تاریخی، نمادی از ایستادگی و فداکاری نسلهایی از مبارزان ایرانی است که با جان خود در برابر استبداد ایستادند.
در میان شرکتکنندگان، مهناز جوانخوشدل، خواهر مصطفی جوانخوشدل – یکی از ۱۳ شهید والامقام این روز – حضوری تکاندهنده داشت. او در حالی که تصویری از جمجمه برادرش با نشان تیرخلاص و عکسی از چهره او را در دست داشت، به ایراد سخنرانیای احساسی و اثرگذار پرداخت؛ سخنرانیای که پژواک درد، ایستادگی و دادخواهی خانوادههایی است که هنوز پس از نیم قرن، حقیقت و عدالت را طلب میکنند.
مصطفی را کشتند، اما صدایش هنوز زنده است
باسلام خدمت شما
دوستان و یاران مقاومت
امروز ۳۰ فروردین یادآور جنایتهای شاه خائن و ساواک جهنمی اوست. ۳۰ فروردین ۱۳۵۱ چهار تن از اعضای مرکزیت سازمان تیرباران شدند و ۳۰فروردین ۱۳۵۴ با یکی از رذیلانه ترین و فریبکارانه ترین شیوه ها ، شاه ۹تن از برجسته ترین فرزندان مردم ایران را در تپه های اوین تیرباران کرد. هفت فدایی قهرمان و دو تن از مسولان مجاهدین فرمانده کاظم ذوالانوار و برادرم مصطفی جوان خوشدل .
مصطفی در شهریور ۵۰ دستگیر شد. او مسئول محلات و بازاریان بود. طی سالهای زندان ، ثابتی جنایتکار و تمام اکیپ تحت فرمانش او را زیر شدیدترین شکنجه ها قرار دادند. ولی نتوانستند اراده او را بشکنند و اطلاعاتی از او بگیرند.
مصطفی تا مدتها اجازه ملاقات نداشت. یکبار پس از ماهها دوندگی که مادرم برای ملاقات او رفته بود، در حضور چندین تن از ساواکیها شکنجهگر میگوید ،بیا و دو خط بنویس، به سر اعلیحضرت قسم همین الان آزادت میکنیم.
اما مصطفی به او میگوید من سواد ندارم.

او که بخاطر شدت شکنجه خیلی رنجور و لاغر شده بود در آخرین ملاقات با ما شش هفت لباس روی همدیگر تنش کرده بودند. ملاقات در یک اتاق کوچک با حضور یک هیولای شکنجه گر که به او چسبیده بود صورت گرفت.
بعد از پیروزی انقلاب برادر مسعود، بهمراه چند تن دیگر از مجاهدان به دیدن مادرم آمدند و پتوی مصطفی را به مادرم هدیه کردند.
رژیم آخوندی قصد داشت بعد از گذشت سی سال مزار بنیانگذاران و شهدای مجاهدین را نابود کند. اما خانواده ها دوباره برای اینکه مزار فرزندانشان از بین نرود، آنها را خریدند.
از ساواک تا وزارت اطلاعات؛ ترس از جمجمهای با رد گلوله
سال ۸۷، بعد از درگذشت مادرم، تصمیم بر این شد که پیکر مادرم را در مزار مصطفی خاکسپاری کنند.
هنگام خاک سپاری و جابه جایی استخوانهای برادرم، یکی از حاضران متوجه جای تیر خلاص بر پیشانی او میشود و از آن عکس میگیرد.
همان شب وزارت اطلاعات به آن فرد زنگ میزند و در این باره ازش سوال میکند. این بخوبی نشان دهنده این است که اطلاعات آخوندی توسط ساواک اداره میشود.
واضح است که ادامه دهنده جنایتهای شاه همین آخوندها هستند.، که سعی در پنهان نگهداشتن مبارزات فرزندان دلیر و قهرمان ایران را دارند .
آری آنها در سکوت خبری مطلق، به تپههای اوین منتقل شدند؛

در این عملیات، ساواک با صحنهسازی و القای این که این افراد قصد فرار یا عملیات خرابکارانه داشتهاند، تلاش کرد اعدام آنان را مشروع جلوه دهد. اما این اقدام یک نقشهی از پیش طراحیشده بود برای حذف فیزیکی انقلابیونی بود که ارادهای استوار برای تغییر رژیم شاه را داشتند .
امروز، یاد و خاطره آن ۹ نفر نمادی از ایستادگی در برابر ظلم و خیانتهای پشت پرده قدرت است؛ با صدای خاموشنشدنی که همچنان در تاریخ معاصر ایران طنینانداز است.
هزاران درود بر آن قهرمانان فدایی و مجاهد خلق
سلام بر آزادی
مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر