سختیهای نادیده و چالشهای اجتماعی در یک منطقه ساحلی ایران
زنان مهاجر ساکن در حاشیههای شهر ساحلی چابهار، درگیر واقعیتهای تلخ و روزمرهای هستند که از فقر مزمن، اعتیاد گسترده و پیامدهای بحرانهای زیستمحیطی نشأت میگیرد؛ زخمهایی که بیصدا اما عمیق، بر زندگی آنان سایه افکنده است. این دشواریها که به ویژه زنان جویای زندگی بهتر را تحت تأثیر قرار میدهد، به دلیل بیتوجهی مزمن و نبود نظارت کافی، تشدید شده و به چالشهای فزایندهای در حوزههای اجتماعی و امنیتی منجر شدهاند.
آنچه در ادامه میآید، خلاصهای از گزارشی است که توسط خبرگزاری حکومتی ایلنا در تاریخ ۳ فروردین ۱۴۰۴ منتشر شده است.
مهاجرت به شهر: از رؤیاهای روستایی تا کابوسهای شهری
چابهار که روزگاری بهعنوان نماد فرصتهای اقتصادی در ایران شناخته میشد—بهدلیل موقعیت خود بهعنوان تنها بندر اقیانوسی کشور—امروزه میزبان دهها هزار مهاجر روستایی است، بسیاری از آنان از مناطقی در سیستان و بلوچستان آمدهاند که دچار خشک سالی بوده اند. این مهاجران که به امید فرصتهای بهتر کوچ کردهاند، اکنون در دام فقر گرفتار شده و با مجموعهای پیچیده از مشکلات در حاشیه شهر دستوپنجه نرم میکنند.
بحران زیستمحیطی، در کانون مشکلات مهاجرت به چابهار قرار دارد. بسیاری از این مهاجران از طریق کشاورزی و دامداری زندگی خود را می گذراندند. در اثر خشکسالی و نابودی منابع آبی، با خشک شدن چشمهها و قناتها، آنها ناچار به ترک زادگاه خود و پناه بردن به شهرها شدند.
ولی رویای زندگی بهتر در چابهار اغلب توخالی از آب درآمدهاند. فقدان برنامهریزی و منابع کافی، امکان یافتن مسکن پایدار را برای مهاجران تقریباً ناممکن ساخته است. در عوض، آنان به سکونتگاههای غیررسمی روی آوردهاند که در آن زیرساختهای اولیه یا وجود ندارد یا بهشدت فرسوده است. در نتیجه، این مناطق در چرخهای از فقر و بیتوجهی گرفتار ماندهاند و همچنان از آثار بحران زیستمحیطی رنج میبرند.
بحران اجتماعی فزاینده در زاغههای پرجمعیت چابهار
حاشیهنشینی در اطراف چابهار، با زاغهها و پناهگاههای موقتی و ناپایدار، تصویری تاریک از سیستمی به نمایش میگذارد که از خدماترسانی به مردم خود بازمانده است.
این سکونتگاههای غیررسمی که حدود ۷۰ هزار مهاجر را در خود جای دادهاند، با جمعیت متراکم، دسترسی ناکافی به خدمات پایه، و نبود زیرساختهای مؤثر روبهرو هستند. با توجه به اینکه ۶۵ درصد از جمعیت ۱۱۲ هزار نفری چابهار زیر خط فقر زندگی میکنند، این شهر نماد نابرابری اجتماعی عمیق و غیرقابل انکار است.
در این مناطق متراکم، بسیاری از ساکنان زندگی خود را در سایه اعتیاد به مواد مخدر سپری میکنند؛ موادی مانند هروئین، شیشه و متآمفتامین بهراحتی در دسترس هستند. جوانان و زنان ساکن این محلهها اغلب در چرخهای از اعتیاد گرفتار میشوند که سلامت، خانواده و جامعهشان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد.
زوال اجتماعی در زاغههای چابهار با تهدیدهای جدی زیستمحیطی و بهداشتی نیز همراه است.
فاضلابهای روباز از میان خیابانها عبور میکنند و زندگی را برای ساکنان غیرقابل تحمل میسازند. کودکان در این محیطهای آلوده بازی میکنند و سلامت آنها در معرض بیماریهای مرتبط با شرایط غیربهداشتی است. نبود برق و وجود سیمهای برق لخت، خطرات بیشتری را بههمراه دارد و این محلهها را به میدان مین بالقوهای برای ساکنانش تبدیل کرده است.

رنجهای زنان در حاشیه چابهار
از جمله آسیبپذیرترین اقشار در برابر این شرایط سخت، زنان چابهار هستند. گرسنگی، بیسوادی و فشارهای اجتماعی ناشی از فقر شدید، بسیاری از زنان را در تلاش برای زندهماندن قرار داده است.
نمونهای از این شرایط، زندگی ستاره، زن ۲۹ سالهای است که پس از محکومیت همسرش به اعدام در پی یک درگیری طایفهای، سرپرست خانوادهاش شده است.
او اکنون مسئول مراقبت از دختر سهسالونیمه خویش است که از بیماری مزمن رنج میبرد. با نبود منبع درآمد پایدار، ستاره ناچار است چندین شغل از جمله نظافت خانهها و سوزندوزی انجام دهد تا هزینههای زندگی را تأمین کند. با این حال، حتی با تمام تلاشهایش، به سختی میتواند اجاره خانهاش را پرداخت کند، که هر ماه با تأخیر همراه است و امیدش به آینده را کمرنگتر میکند.
داستان او منحصر به فرد نیست. هزاران زن دیگر در چابهار با چالشهایی مشابه روبهرو هستند—گرفتار در ناامیدی ناشی از فقر و واقعیتهای سخت زندگی در جامعهای که فرصتهای محدودی برای زنان، بهویژه در مناطق حاشیهای، فراهم میکند.

نظارت دولتی
دولت محلی بهدلیل ناتوانی در رسیدگی به رشد فزاینده سکونتگاههای غیررسمی و کمبود خدمات کافی برای جوامع به حاشیهراندهشده، مورد انتقاد قرار گرفته است. با وجود آگاهی از شدت این بحران، مسئولان محلی تاکنون راهبردهای مؤثری برای مدیریت مهاجرت و ادغام ساکنان جدید در بافت شهری چابهار اجرا نکردهاند.
برخی فعالان اجتماعی تأکید میکنند که وزارت جهاد کشاورزی و نهادهای محلی نیازهای کشاورزان و دامداران آسیبدیده از خشکسالی را نادیده گرفتهاند. بهجای حمایت از این جوامع در محل زندگی اصلیشان از طریق تأمین منابع ضروری مانند آب برای دام و محصولات کشاورزی، بسیاری از آنها به حال خود رها شدهاند و این امر به بحران مهاجرت به شهرهایی چون چابهار دامن زده است.
نبود برنامهریزی برای مهاجران جدید باعث افزایش چشمگیر بیکاری، جرم و اعتیاد شده است که بیثباتی اجتماعی را تشدید میکند. بدون نظارت مؤثر یا سرمایهگذاری در توسعه پایدار، مدیریت مناطق حاشیهای چابهار بهطور فزایندهای دشوار شده و وضعیت ناپایداری را ایجاد کرده است که آینده این شهر را تهدید میکند.

نیاز به تغییر بنیادین
وضعیت چابهار، مانند بسیاری از شهرهای دیگر ایران، واقعیتی تلخ را نشان میدهد: بیتوجهی و سوءمدیریت رژیم ایران، شمار زیادی از شهروندان—بهویژه فقیران روستایی—را در چرخهای از فقر، آوارگی و ناامیدی گرفتار کرده است.
ناتوانی رژیم در پرداختن به ریشههای مهاجرت—مانند خشکسالی، فروپاشی اقتصادی و نابودی محیطزیست—برای مهاجرانی که به دنبال زندگی بهتری در شهرهایی چون چابهار هستند، شرایط را فقط وخیمتر کرده است.
چنگاندازی رژیم بر قدرت و تمرکز بر حفظ کنترل، به جای بهبود کیفیت زندگی مردم، وضعیت ناپایدار و خطرناکی را برای میلیونها ایرانی رقم زده است.
سیستمی که منشأ و تشدیدکننده رنجهای مردم در چابهار—و سراسر ایران—است، خود را اصلاح نخواهد کرد. تنها راهی که برای رهایی مردم چابهار و ایران از چنگال فقر، خشونت و نابودی زیستمحیطی متصور است، فروپاشی این رژیم و جایگزینی آن با حکومتی است که واقعاً در خدمت مردم باشد، به کرامت آنان احترام بگذارد و توسعه پایدار و عدالت اجتماعی را در اولویت قرار دهد.
مردم چابهار سزاوار آیندهای هستند که در آن تلاش و مقاومتشان منجر به رفاه واقعی شود، نه زندگی در سایه استثمار و بیتوجهی. تا زمانی که رژیم ایران مورد حسابرسی قرار نگیرد و با حکومتی جایگزین نگردد که نیازهای مردم را در اولویت قرار دهد، این چرخه رنج و محرومیت ادامه خواهد یافت.