جرم آنها چه بود؟ این سؤالی است که زهره شفایی، یکی از بازماندگان نسل کشی دهه ۱۳۶۰ در ایران، مطرح میکند
۹ دسامبر به مناسبت تصویب کنوانسیون نسل کشی سازمان ملل در سال ۱۹۴۸ روز جهانی پیشگیری از نسل کشی شناخته میشود. این روز یادآور قربانیان نسل کشی است و مردم جهان را به تأمل بر درسهای تاریخ فرا میخواند. همچنین، خواستار اقدام جمعی برای جلوگیری از تکرار چنین فجایعی است.
گزارشی که جاوید رحمان، گزارشگر ویژه پیشین سازمان ملل، در ژوئیه ۲۰۲۴ ارائه کرد، اعدامهای دستهجمعی رژیم ایران در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ و همچنین قتلعام ۳۰ هزار زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ را نسل کشی توصیف کرد. او تأکید داشت که بیشتر این اعدامها، اعضای سازمان مجاهدین خلق را هدف قرار داد که بر اعتقادات خود پایدار بودند.
در این روز، قربانیان نسل کشی در ایران را به یاد می آوریم. آنچه در ادامه میخوانید سخنان خانم زهره شفایی، یکی از بازماندگان این نسل کشی است. او این اظهارات را در کنفرانسی در نزدیکی پاریس با عنوان «ایران: جنایت علیه بشریت؛ زمان پاسخگویی و پایان دادن به مصونیت» در تاریخ ۳ شهریور ۱۴۰۳ بیان کرد. این کنفرانس با حضور حقوقدانان و پژوهشگران برجسته برگزار شد که بر ضرورت پاسخگویی و لزوم پایان دادن به مصونیت عاملان این جنایات بر اساس قوانین و معاهدات بینالمللی تأکید داشتند.
با سلام به خواهر مریم عزیز ، مهمانان عالیقدر، حضار محترم
و با سلامی گرم به خواهران و برادرامون در شهر اشرف ، شهر مقاومت و ایستادگی
من زهره شفایی هستم. شاهدی از صدها هزار ایرانی که خانواده شان توسط رژیم اعدام شده. شش نفر از خانواده من پدرم ، مادرم، دو برادرم و خواهرم و همسرش توسط رژیم طی هفت ماه به شهادت رسیدند.
پدرم و مادرم و برادر ۱۶ساله ام مجید در همین ایام سال ۱۳۶۰ دستگیر شدند و مجید طی این مدت زندان اش به شدت زیر شکنجه بود طوری که کتف اش شکست و تمام بدن اش مجروح شده بود .
روز ۸ مهر رژیم اعلام کرد ۵۳ نفر که توی اصفهان اعدام شده بودند که تو روزنامه هایش معمولا آن موقع اعلام می کرد.۵۳نفر را اعلام کرد که از هواداران مجاهدین که اعدام شده بودند و اسم پدر و مادر و برادر من هم توی این ۵۳ نفر بود. از این ۵۳ نفر اکثرا سنین شان بین ۱۶تا ۲۴ ساله بود. مسن ترین شان پدرم بود که ۵۰ سال داشت.
به فاصله شش ماه بعد برادر جواد که مهندس متالوژی بود و ۲۷ساله بود که در تهران زیر شکنجه شهید شد.
و یک ماه بعد تنها خواهرم مریم با همسرش در خیابان به رگبار بسته شدند و شهید شدند .
راستی جرم اینها چه بود؟
هواداری از مجاهدین، فروش نشریات مجاهدین، کمک مالی و درمان مردم فقیر و درمان مجاهدین. یادم آمد وقتی که پاسداران یک مدت قبل اش ماشین پدرم را آتش زده بودند.
پدرم میگفت «بابا آزادی ایران که بدون قیمت بدست نمیآید. باید از همه چیزت بگذری. امروز ماشین و فردا خونه ات را می گیرن و یک روز باید جون ات را بدهی. آزادی که بدون قیمت پیش نمیآید و به دست نمیآید.»
پدرم یک پزشک مردمی بود بدلیل کمکی که به مردم فقیر می کرد خیلی محبوب و مورد احترام مردم بود. رژیم خیلی تلاش کرد که از او و مادرم علیه مجاهدین سواستفاده کند. توی زندان بارها آنها را برای مصاحبه تلویزیونی و ابراز ندامت از هواداری مجاهدین و تکرار مزخرفات که رژیم علیه مجاهدین می گفت تحت فشار گذاشتند.
به آنها وعده میدادند اگر بیایید علیه مجاهدین حرف بزنید اعدام تان نمی کنیم اما آنها هرگز سرخم نکردند. مادرم به آنها گفت «اگر قیمت آزادی ایران ما است و یتیم شدن فرزند 8 ساله ماست ما را بکشید. ما به جنایات شما صحه نمی گذاریم. ما از زندگی و خانواده مان می گذریم تا آزادی و زندگی را برای همه مردم ایران به دست بیاوریم.
من بعداز اعدام خانواده ام ۱۹ ساله بودم که دستگیر شدم و نزدیک به یک سال در انفرادی بودم و بعد از مدتی با تلاشهای زیاد عمویم آزاد شده و به اشرف ۱ رفتم.
تنها عضو خانواده ام که از موج دستگیری و اعدام جان سالم به در برد برادر ۸ ساله ام محمد بود که وقتی بزرگ تر شد تحصیلاتش را رها کرد و الان در اشرف ۳ است و زندگی اش را وقف آزادی مردم ایران کرده است.
حضار گرامی،
ما که امروز اینجا جمع شدیم تنها انگشت شماری از خانواده شهیدان هستیم. داستانهای هریک از بازماندگان خیلی تکان دهنده است. راستش وقتی می خواستم بیایم حرفم را شروع کنم با خودم می گفتم من چطور شجاعت و اراده ۱۲۰هزار شهید مقاومت برای آزادی ایران را بیان کنم؟ چطور سخنگوی خانواده هایی باشم که ۱۴نفر از اعضای خانواده شان را اعدام کردند؟
و یا از اعدام فاطمه مصباح دانش آموز ۱۳ ساله و یا زنانی که باردار بودند و اعدام شدند، یا مادر کبیری ۷۰ساله اعدام شد. جرم همه اینها هواداری از مجاهدین بود.
همان طور که پروفسور جاوید رحمان تاکید کردند، رژیم آخوندها هم در سال ۶۰ و هم سال ۶۷ دست به نسل کشی مجاهدین زد. سرگذشت شهیدان و خانواده شان سراسر حماسه است. در همین جا مادر ابراهیم پور را داریم از شهر گرگان. دختر و فرزند به دنیا نیامده اش و سه پسر و دامادش را از دست دادو همسرش براثر شدت فشار سکته کرد و درگذشت. این مادر مجاهد شجاع در صفوف اول دادخواهی شهیدان فعال است. درود براین مادر!
از خانواده دارآفرین در لاهیجان ۵ برادر از یک خانواده اعدام کردند. اردلان و اردکان دارآفرین در ۱۶و ۱۷ سالگی دستگیر شدند. بعد از تحمل انواع شکنجه ها در نسل کشی ۶۷ سربه دار شدند.
مادر همدم امامی دو پسر جوانش را سعید و ساسان سعیدپور به دست جلادان آخوندها اعدام شدند.
و گرامی می داریم یاد مادر قهرمان مادر شایسته را که علاوه بر خودش، سه فرزند و خواهر و شماری از بستگانش را اعدام کردند. قبل از خودش ابتدا پسرش را جلویش حلق آویز کردند و بعد مادر را حلق آویز کردند.
و آزاده عالمی که عمویش شهید قتل عام است. در شش سالگی به همراه مادرش چند ماه در سلولهای انفرادی بود.
و صفی طولانی از کسانی که همین الان در جلسه هستند و در اشرف سه هستند اینها کسانی هستند که خانواده شان را از دست دادند.
چه بسیار خانواده هایی که با دیدن ساک عزیزانشان سکته کردند و جان باختند و چه بسیار خانواده هایی که در جستجوی مزار و یا ردی از فرزندانشان تعادل روانی شان را از دست دادند.
اما آن روی سکه جنایات هولناک رژیم مقاومتی که در سراسرایران ریشه دارد و هر روز گسترده تر می شود.
خواهر مریم عزیز،
ما خانواده های شهیدان از شما و برادر مسعود بسیار سپاسگزاریم که شما نگذاشتید که خون شهیدان و رنج زندانیان به هدر برود. ما از شما ممنون هستیم که پرچم دادخواهی را بلند کردید.
جنبش دادخواهی یک خواست ملی است و خوشحال هستیم مقاومت ما جدی ترین حمایتهای بین المللی را جذب آن کرده است.
ما نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.
ما تا روز آزادی ایران از پا نمی نشینیم.
تا روزی که آمران و عاملان قتل عام به پای میز عدالت بکشانیم،
حاضر حاضر حاضر