با وجود افزایش چشمگیر تحصیلات عالی در میان زنان ایرانی طی دهههای اخیر، رژیم ایران همچنان دسترسی آنان به اشتغال معنادار را مسدود میکند؛ اقدامی که در راستای تقویت یک ایدئولوژی جنسیتی قدیمی و تبعیضآمیز است که زنان را به نقش «خانهدار» تقلیل میدهد.
یک محقق در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و تمدنی تقویت تقسیم کار جنسیتی در تریبونهای رسمی را آشکارا به باد انتقاد گرفت. (خبرگزاری ایلنا، ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) هشدارهای خدیجه کشاورز در حالی مطرح میشود که نارضایتی زنان ایرانی – بهویژه زنانی با تحصیلات عالی – رو به افزایش است، چرا که احساس میکنند بهطور سیستماتیک از بازار کار کنار گذاشته میشوند.
رژیم ملایان از رکود اقتصادی و تریبونهای رسمی برای تحکیم و استمرار آپارتاید جنسیتی نظاممند، تحت پوش سنت و فرهنگ، استفاده میکند.
تحصیل بدون اشتغال: بنبستی برای زنان ایرانی
طی سه دهه گذشته، شمار زنانی که به تحصیلات عالی روی آوردهاند، افزایش چشمگیری داشته است. از اواسط دهه ۷۰ خورشیدی به بعد، مشارکت دختران در کنکور رشد چشمگیری یافت و در بسیاری از رشتههای دانشگاهی از مردان پیشی گرفتند. با این حال، این پیشرفت آموزشی به اشتغال منجر نشده است. بازار کار همچنان درهای خود را به روی زنان بسته نگه داشته و حکومت نیز ساختارهای اقتصادی لازم برای بهرهمندی زنان تحصیلکرده را ایجاد نکرده است.
به گفتهی خدیجه کشاورز، نرخ مشارکت اقتصادی رسمی (شامل افراد شاغل و جویای کار) در میان زنان همچنان پایین است. بر اساس دادههای سال ۲۰۲۱ که توسط ایلنا منتشر شده، بیش از ۴۰ درصد از بیکاران دارای تحصیلات عالی، زن بودهاند و زنان نزدیک به ۷۲ درصد از این گروه را تشکیل میدادند.
این شکاف عظیم نشاندهنده تناقضی خشن است: زنان در آموزش سرمایهگذاری میکنند، اما پس از فارغالتحصیل شدن از بازار کار طرد میشوند.

نقشهای جنسیتی مورد تأیید رژیم: ابزاری برای سرکوب
بهجای حل بحران اشتغال، حکومت روایتهای مردسالارانه را تقویت کرده است. رژیم ایران ایدئولوژی سختگیرانهای را ترویج میدهد که مردان را نانآور و زنان را متعلق به خانه میداند. این پیامها از طریق رسانههای دولتی، سخنرانیهای رسمی، و حتی نظام آموزشی منتقل میشوند و زنان را به پذیرش نابرابری به عنوان «سرنوشت فرهنگی» عادت میدهند.
این روایت، پدیدهای تازه نیست. بلکه ادامه نظمی جنسیتی است که از زمان روی کار آمدن رژیم آخوندی در سال ۱۳۵۷ بنا نهاده شد؛ نظامی سرکوبگر که زنان را به انزوا کشاند.
در سالهای اخیر، رژیم تنها ظاهر این سیاستها را تغییر داده و تحصیلات عالی را ابزاری معرفی میکند برای اینکه زنان «مادران بهتری» یا «همسران سازگارتری» شوند — بازتعریفی نگرانکننده از سرکوب فکری.
در گفتوگو با دانشجویان دختر دانشگاههای برتر کشور، بسیاری همچنان به رشد حرفهای و تحقق فردی از طریق آموزش امید دارند. با این حال، این امیدها بهطور فزایندهای در مواجهه با بازار کاری که زنان را نمیپذیرد و حکومتی که مصمم به حاشیهراندن آنهاست، از بین میرود.
عادی سازی بیکاری زنان در مناطق محروم
وضعیت در استانهای محروم و مناطق حاشیهای مانند ایلام یا سیستان و بلوچستان حتی وخیمتر است؛ جایی که فرصتهای شغلی برای زنان تقریباً وجود ندارد. در این مناطق، تقسیم جنسیتی کار شدیدتر است. زنان تحصیلکرده معمولاً به کارهای بیثبات و کمدرآمد — مانند تدریس قراردادی در مدارس خصوصی — یا مشاغل غیررسمی همچون دستفروشی و کار خانگی روی میآورند.
ایلنا به نمونهای اشاره میکند از زنی با مدرک کارشناسی ارشد ریاضی از دانشگاه ایلام که اکنون در مدرسهای خصوصی و بدون هیچگونه امنیت شغلی یا درآمد ثابت مشغول به کار است. در برابر چنین آیندهای مبهم، بسیاری از زنان ناچار میشوند برای حفظ تعادل روانی، ایدئولوژی مردسالارانه حکومت را بپذیرند و خود را قانع کنند که وابسته بودن به شوهر امری طبیعی یا حتی مطلوب است.
این وابستگی ساختگی، محصول فرهنگ نیست، بلکه نتیجه سیاستی برنامهریزیشده توسط رژیمی است که بهطور هدفمند زنان را از اقتصاد حذف کرده و از طریق فشار اقتصادی، آنها را به اطاعت وادار میکند. بیکاری زنان بهواسطه تبلیغ باورهای مذهبی و فرهنگی، عادیسازی میشود.

یک نسل تحصیلکرده اما تحت ستم
چشمانداز اقتصادی کشور نیز تیرهتر از آن است که امیدی به بهبود باقی بماند — تورم بالا، بیکاری گسترده، و فقدان رشد اقتصادی معنادار. سوءمدیریت رژیم و تمرکز آن بر نظامیگری و سرکوب داخلی به جای توسعهی اقتصادی، جامعهای پدید آورده که حتی برای تحصیلکردگان خود نیز جایی ندارد. حتی فارغالتحصیلان مرد هم با طرد مواجهاند، چراکه بازار کار ترجیح میدهد از نیروی کار غیرماهر و غیررسمی استفاده کند؛ تنها به این دلیل که نظام توان جذب نیروهای متخصص را ندارد.
امروزه بسیاری از تحصیلکردگان به مشاغل ناپایدار و کمدرآمد سوق داده میشوند یا کاملاً از نیروی کار حذف شدهاند. طی دو دههی گذشته حدود ۴ تا ۵ درصد از زنان از آمارهای رسمی بازار کار ناپدید شدهاند — نه به این دلیل که کار نمیکنند، بلکه به این دلیل که شغلهای آنها غیررسمی و ثبتنشده است. (ایلنا، ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴)
با این حال، در حوزههایی چون هنر، ادبیات، ورزش و فعالیتهای مردمی — از جمله در سازمانهای مردمنهاد — برخی زنان همچنان فعال باقی ماندهاند. این نشانهای از نسل تازهای از زنان ایرانی است که آگاه، تحصیلکرده و جهانینگرند و حاضر نیستند دروغهایی که به آنان گفته میشود را بپذیرند. با این حال، دسترسی به این فضاها اغلب محدود به زنان طبقه متوسط شهری است. برای زنان مناطق محروم، این مسیرها در دسترس نیستند.
اصلاح بدون تغییر رژیم ممکن نیست
سرکوب نظاممند زنان در ایران، فراتر از یک ایدئولوژی است؛ این سرکوب در تار و پود قوانین، اقتصاد، رسانه و نظام آموزشی کشور تنیده شده است. رژیم آخوندی عامدانه زنان را از اختیار، شأن و فرصتهای برابر محروم میکند. این مسئله نه ناشی از ضعف در سیاستگذاری یا اجرای نادرست، بلکه نتیجه منطقی حاکمیتی است که بقای خود را در خاموش کردن نیمی از جمعیت میبیند.
تا زمانی که رژیم ملایان از میان نرود، زنان ایرانی — صرفنظر از میزان تحصیلات، مهارت یا انگیزهشان — همچنان شهروندان درجهدو باقی خواهند ماند. تنها تغییر واقعی، از دل تغییر رژیم خواهد آمد. تا آن زمان، رؤیاهای زنان ایرانی برای استقلال، برابری و خودمختاری اقتصادی نه تنها به تعویق خواهد افتاد، بلکه عامدانه نابود خواهد شد.
