پدر و مادر آسیه رخشانی هر دو از فعالان مجاهدین بودند و به همین خاطر ناگزیر از ترک کشور شده بودند تا به مقاومت بپیوندند. به این ترتیب آسیه هرگز کشوری را که بسیارش دوست می داشت ندیده بود. اجداد او اهل سیستان و بلوچستان بودند به همین خاطر آسیه به خلق بلوچ بسیار عشق می ورزید و همه خبرهای مربوط به آنها را دنبال می کرد.
او در سال ۱۳۷۸ به مقاومت پیوست و نسبت به آرمان خود بسیار متعهد و جدی بود. او برای از خود گذشتن به خاطر دیگران همیشه آماده بود و معتقد بود که سرنوشت مردم میهنش در ایران با تلاش و عزم پیشتازان در اشرف از جمله خود او گره خورده است.
آسیه رخشانی از جمله ۳۶ مجاهد شهیدی بود که در روز ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ در آن نبرد نابرابر جان بر سر پیمان نهادند.
آسیه در اواخر حیات پرافتخارش به کار تولید فیلمهای مستند از وقایع اشرف کمک می کرد. به همین دلیل در روز ۱۹فروردین هم دوربین خود را به همراه داشت و از صحنه های شقاوت و وحشیگری قوای عراقی که دوستان و همرزمانش را هدف قرار می دادند فیلمبرداری می کرد. نهایتاً نیز خودش هدف تک تیراندازها قرار گرفت و در سن ۲۸ سالگی به شهادت رسید. اما فیلمهایی که آن روز از صحنه ها گرفت تبدیل به اسناد کوبنده ای برای افشای جنایات مزدوران شد.
روز ۱۹ فروردین ۱۳۹۰، رزم آوران مجاهد در مقابل یک ستون متشکل از ده تیپ و گردان زرهی، پیاده و مکانیزه نیروهای عراقی وابسته به خامنه ای که به درخواست رژیم ایران به شهر اشرف حمله کردند، ایستادند. قصد مهاجمین قتل عام همه ساکنان بیدفاع، در هم کوبیدن و ویرانی اشرف و نابودی کامل اپوزیسیون بود.
دستهای رزم آوران آزادی خالی بود و بدنهایشان بی سپر. سر و قلب آنها هدف مستقیم شلیک گلولهها بود. حداقل ۲۲نفر با خودروی زرهی زیر گرفته شدند. محلهای مسکونی هدف گلولههای توپ قرار گرفت. و حتی از رساندن مجروحان در حال اغما به بیمارستان جلوگیری میشد.
شلیک زرهیها و تیربارها بهطور فشرده و سنگین بیش از ۶ساعت ادامه داشت. هدف قتل عام همه ساکنان اشرف بود. ۱۸۰ نفر هدف تیر مستقیم قرار گرفتند. تعدادی از گروگانهای مجروح بهشهادت رسیدند و حدود ۳۰۰ نفر مجروح شدند.
اما ساکنان اشرف مصمم و مستحکم ایستادند تا نگذارند دشمن شهر شرف و پایداری در مقابل رژیم را اشغال کند، شهری که قلب تپنده و کانون مقاومت مردم ایران بود.