مادر قهرمان فاطمه عباسی ۵روز پس از شوک حمله موشکی جنایتکارانه ۷ آبان ۱۳۹۴ به کمپ لیبرتی درگذشت و به کاروان شهیدان پیوست.
مادر فاطمه عباسی از تیرماه گذشته بهخاطر ابتلاء به سرطان در امداد لیبرتی بستری بود و پزشکان سازمان جهانی مهاجرت وابسته به سازمان ملل، پرواز و انتقال او را به آلبانی اجازه نمیدادند.
در زمان حمله موشکی به لیبرتی او بهشدت تحت فشار و در معرض شوک قرار گرفت و سرانجام در ساعت ۷ و ۴۵دقیقه سهشنبه شب 12آبان جان به جان آفرین بخشید.
این مادر قهرمان که با شجاعتی فوقالعاده در همه کارزارهای اشرف و لیبرتی با فرزندان مجاهدش همراه بود، در زمان پیوستن به کاروان شهیدان 77سال داشت.
مادر مجاهد، فاطمه عباسی، اهل زنجان بود و از سال 61 تا 64 بیش از سه سال را در شکنجهگاهها و زندانهای خمینی بهسر برده بود.
او که 6 فرزند داشت، از سال 58 همپا و همرزم با فرزندان مجاهدش وارد مبارزه شد و در کسوت یک مادر مجاهد به فعالیت پرداخت. در دوران مبارزهی سیاسی افشاگرانه، او همپای جوانان به فروش نشریه میپرداخت. بعد از ۳۰ خرداد سال 60 با آغاز مقاومت سراسری علیه استبداد او با شوری بسا بیشتر در صحنه ماند و به همراهی و مساعدت مجاهدین در تدارک مبارزهشان پرداخت.
در سالهای آغازین مقاومت، مادر فاطمه در رسیدگی و سرکشی به خانواده های زندانیان سیاسی فعالانه شرکت داشت. وی در سال 61 دستگیر و از همان ابتدا به سلول انفرادی منتقل شد و مدت 7ماه در انفرادی و تحت بازجویی و زیر شکنجههای شدید بود.
صحبت مادر در مورد شکنجه:
«در اولین بازجویی اینطوری بود که منو به صندلی بسته بودند بهمن خاتمی و بهروز و سلمان سمیاری بودند که شلاق میزدند این بازجویی اول بود بعد در ماه رمضان من رو همراه دخترم بردند نمیدونستم میخواهند شلاق بزنند…»
جلادان خمینی حتی در ماه رمضان، مادر را از افطار تا سحر شلاق میزدند و زیر شکنجه بینی او را شکستند. اما مادر قهرمانانه ایستادگی کرد و شکنجهگران را به زانو در آورد.
در سال 64 بعد از گذراندن 3سال، آزاد شد. رژیم خمینی فرزند قهرمان مادر، مجاهد شهید ابوالفضل مولایی را در سال70 در زندان زنجان اعدام کرد. اما مادر شهادت فرزند دلیر خود را با سرفرازی سرمایه ادامه نبرد با جنایتکاران عمامهدار کرد.
سرانجام مادر در سال 84 همراه با سه فرزند مجاهدش به ارتش آزادیبخش و مقاومت پیوست و در کسوت یک رزمنده ارتش آزادی در صفوف مجاهدین در اشرف و لیبرتی سرشار و الهامبخش بود. دل جوان و روح بیقرارش آثار طبیعی گذر ایام عمر را بر نمیتافت و بهگواهی همه یارانش، در هر برخورد و صحبتی، روح جوانی و سرشاری را حتی بهجوانان هدیه میکرد.
او برای همه فرزندان مجاهدش مادری مهربان، صمیمی، دلسوز با عواطف بیشائبه و درعین حال همرزمی سرزنده و شاداب بود، عواطفی که تا آخرین لحظه زندگی و در دوران سخت بیماری بهرغم همه دردهایی که داشت نثار همگان میکرد. عزم استوار مادر برای مجاهدت تا بدانجا استوار بود که حتی در بستر بیماری نیز بر عهد خود تأکید میکرد و عاقبت تنها یک هفته بعد از آخرین حمله موشکی به لیبرتی که ۲۴ رزم آور آزادی را به خاک انداخت، به کاروان آنها پیوست.